گفتگویی بسیار آموزنده با "جیم ران" - بخش اول
در این مقاله که در قالب چند بخش ارائه می شود، می توانید متن مصاحبه مایک لیتمن با جیم ران را مطالعه نمایید. امیدوارم از مطالب و نکات آموزنده آن، حداکثر استفاده را ببرید و این مطلب بتواند در ساخت سازمان فروشی بزرگ و شبکه ای پویا به شما کمک کند. البته شاید همه، این مقاله را نخوانند و یا در میانه راه آن را رها کنند. دقیقاً تفاوت انسان های موفق و ناموفق از همین جا شروع می شود. به احتمال زیاد، این مقاله را نیز آن درصدی می خوانند که می خواهند حتماً موفق شوند و عزم خود را در این راه کاملاً جزم کرده اند.
لیتمن: همه شنونده های برنامه و خودم، خیلی هیجان زده هستیم از اینکه امشب میهمان برنامه ما هستی و می خواهی اسرارت درباره موفقیت و اصول رسیدن به آن را با ما در میان بگذاری. می خواهم با تعریف این کلمه شروع کنیم. موفقیت چیست؟ موفقیت برای جیم ران چه معنایی دارد؟
ران: بهترین تعریف موفقیت از دیدگاه من این است که یک زندگی خوب داشته باشی. بخشی از آن درآمد است. بخشی استقلال مالی است. بخشی رسیدن به هدف هایی است که در زندگی داری، رویاهایی که محقق می کنی، خانواده، فرزندان، نوه ها و ثمربخش بودن است. این خود دامنه وسیعی را در بر می گیرد.
کلمه موفقیت، همه اینها را شامل می شود. فقط شغلت، درآمدت و ثروتت نیست. فقط حقوق و حساب بانکی ات نیست. بلکه همه چیز است: از همه دستاوردهایت در طول زندگی تا حداکثر تلاشت برای طرح ریزی راهی که همه اینها برایت یک زندگی خوب ایجاد کند.
لیتمن: پس داریم درباره طرح ریزی و برنامه ریزی و هدف ها صحبت می کنیم. در نوشته هایت به موضوعی اشاره می کنی و می گویی: "نباید به دنبال موفقیت رفت، باید موفقیت را جذب کرد." منظورت از این حرف چیست؟
ران: درست است. من از سن 25 سالگی که با راهنمایم – آقای شواف – ملاقات کردم، در حال آموزش دیدن هستم. او به من یاد داد که اگر می خواهی موفقیت را جذب کنی، باید ابتدا به شخصی که لازم است تبدیل شوی. یعنی باید توانایی های لازم را در خودت ایجاد کنی.
او درباره رشد شخصی صحبت کرد: یاد بگیر که خوب ارتباط برقرار کنی، یاد بگیر از کلامت خوب استفاده کنی. او درباره مدیریت زمان هم صحبت می کرد، اما در درجه اول، رشد خودت، نگرشت و شخصیتت بود و رشد مهارت ها – اعم از مهارت های فروش، مهارت های رهبری و اینکه چگونه با افراد مختلف کار کنی - در مرحله بعدی بود.
من روی شغلم کار می کردم، اما او به من یاد داد که روی خودم کار کنم. شواف گفت: "اگر روی خودت کار کنی، می توانی به ثروت برسی." این جمله برای من درست از آب درآمد. او ذهنیت مرا کاملاً عوض کرد و گفت: "موفقیت مانند یافتن یک شغل جدید نیست که به دنبالش بدوی"، هر چند باید آرزوی یک شغل بهتر را هم داشت.
باید در اصل از خودت بپرسی "آیا من برای دو برابر کردن، سه برابر کردن و یا چند برابر کردن درآمدم شایستگی لازم را دارم؟" اگر به خودم نگاه کنم و جواب "واقعاً نه" بدهم، نباید انتظار داشته باشم که فردی پیدا شود که بخواهد به من چند برابر درآمدم را پرداخت کند.
حال اگر بلافاصله بروم و روی خودم، نگرشم، شخصیتم، نحوه سخن گفتنم و مهارت هایم کار کنم، این کارها باعث شروع روند جذب افراد خوب و ایجاد یک مسیر شغلی منتهی به استقلال مالی و حتی ثروت می شود.
لیتمن: پس چیزی که داریم درباره اش صحبت می کنیم، تغییر ذهنیت است. البته به "تغییر زبان و ادبیاتمان" هم اشاره کردی. می توانی در این باره صحبت کنی و بگویی که چه معنایی دارد؟
ران: برای هر کاری، زبان و ادبیاتی وجود دارد که می تواند مناسب آن کار باشد. می توانی در خانه و جامعه، از زبان سطح پایین و سهل انگارانه کوچه و بازار استفاده کنی. اما اگر می خواهی رشد کنی، باید زبانش را یاد بگیری. باید زبان سازمانی، اداری و زبان فروش را یاد بگیری و پس از آن باید کاملاً مراقب باشی که در هنگام کار، در نحوه کلام و سخن گفتن ات سهل انگاری نکنی. زیرا این کار می تواند خیلی برایت گران تمام شود.
کسی که تمایل دارد داستان های بی ادبانه تعریف کند و یا تمایل به بددهانی دارد، ممکن است در جمع دوستانش ایرادی نداشته باشد، اما استفاده از این زبان و ادبیات در دنیای کسب و کار، برایش بسیار گران تمام می شود.
علاوه بر اینها، لازم است زبان موفقیت را نیز بیاموزی. یعنی یاد گرفتن اینکه چطور با مردم با احترام رفتار کنی و موقعی که لازم است، به آنها روحیه بدهی و موقعی که لازم است، اصلاحشان کنی. زبان، درِ ثروت را باز می کند. درِ کمک را باز می کند. درِ زندگی بهتر را باز می کند. درِ یک دوستی پایدار را باز می کند.
لیتمن: داریم در این باره صحبت می کنیم که اول تغییر درونی است و بعد نتایج بیرونی ظاهر می شوند. اما خیلی مواقع، افراد سعی می کنند بدون تغییر درون، بیرون را تغییر دهند.
ران: بله درست است. باید ابتدا با جهان بینی مان آغاز کنیم. برداشت اشتباه و قضاوت غلط می تواند بهای زیادی برایت داشته باشد و حتی می تواند نابودت کند. باید یاد بگیریم اشتباهاتمان را درست کنیم.
راهنمای من – آقای شواف – یک بار از من سوال کرد که چرا عملکردت خوب نیست. چک حقوقم را به او نشان دادم و گفتم: "شرکت فقط همین قدر پول می دهد." او هم در پاسخ به من گفت: "نه آقای ران، شرکت به تو فقط همین قدر پول می دهد."
با خود گفتم: "ای وای، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم." او گفت: "آیا شرکت به بعضی افراد دیگر، دو برابر، سه برابر، چهار برابر یا پنج برابر این مبلغ را نمی پردازد؟" گفتم: " خب، بله." گفت: " پس شرکت فقط همین قدر پول نمی دهد، شرکت فقط به تو اینقدر پول می دهد."
برای اینکه درآمدت سه برابر، چهار برابر یا پنج برابر شود، نمی توانی به شرکت بگویی که من پول بیشتری احتیاج دارم. فقط باید به خودت بگویی: "من احتیاج دارم خود را تغییر دهم، نمی توانم شرایط بیرونی اعم از مالیات، مردم و ... را بهانه کنم. فقط باید با خودم مواجه شوم."
اینجاست که واقعاً همه چیز شروع می شود: "اصلاح اشتباهاتت در قضاوت و نحوه جهان بینی ات".
لیتمن: داری درباره افرادی که اکنون حرفهایت را گوش می کنند، درباره «جهان بینی» می گویی. کسی که الان دور خودش می چرخد و مسیرش را گم کرده است، چطور باید وارد این روند شکل دادن به جهان بینی اش بشود؟
ران: با چیزهای ساده شروع می کنی. اگر از اکثر افراد بپرسی "جهان بینی فعلی ات در رابطه با استقلال مالی چیست؟"، اغلب جواب می دهد: "وای، هیچ وقت فکرش را نکرده بودم!" «با داشتن یک جهان بینی مالیِ عالی که راهنمایی ات کند تا اشتباهاتت را رفع کنی، انضباط جدیدی ایجاد کنی و تغییراتی به وجود آوری، دیگر نیازی نیست اصلاً برای رسیدن به استقلال مالی فکر کنی.»
اگر کسی بتواند در مورد اشتباهاتی که در قضاوتت داری کمکت کند، یا کمک کند که جهان بینی مالی، جهان بینی معنوی و جهان بینی ات را درباره یک رابطه خوب اصلاح کنی، آن وقت است که همه چیز شروع می شود. آن وقت است که به همان سمتی که می خواهیم و رو به آن داریم، می رویم.
مسئله مهم، چیزهایی است که درباره شان تفکر و تعمق می کنیم. ارزش هایت چیست؟ چه چیزی خوب است؟ چه چیزی خوب نیست؟ راهِ بهتر کدام است؟ بهترین راه کدام است؟
اگر درباره ارزش هایمان و جایگاهی که می خواهیم داشته باشیم و بدان دست یابیم، تفکری سازنده نکنیم، معمولاً راه ساده تر را انتخاب می کنیم. و باید این را بدانیم که انگیزه های ساده، به راحتی منحرف می شوند و این انحراف باعث می شود که یک یا پنج سال بعد، به مقصد بدی برسیم.
لیتمن: درباره افزایش خودآگاهی و درباره جهان بینی مان صحبت کردیم. حالا می خواهم به سراغ مفهوم برنامه ریزی بروم. قبل از آن بیا درباره چیزی صحبت کنیم که چند دهه است تو حرفش را می زنی. تو به مردم گزینه و حق انتخاب می دهی. تو می گویی: «می توانی یا در برنامه کس دیگری باشی و یا برنامه خودت را اجرا کنی.» می شود در این مورد صحبت کنی؟»
ران: درست است. بعضی افراد همه چیز را به دیگران می سپارند و به نوعی از زندگی استعفا می دهند. آنها بیشتر دوست دارند که فقط ساعت ورود و خروجشان را ثبت کنند و مسئولیت ها را به دیگران واگذار کنند. بعد هم به خانه می روند و سعی می کنند بیشترین استفاده را از تعطیلات ببرند.
اما من فکر می کنم که شاید بد نباشد کمی در این رابطه هم تفکر و تعمق کنیم که :"چطور می توانم اختیار زندگی خودم را به دست بگیرم؟ آیا صلاحیت جایگاه بالاتر کاری را دارم؟ آیا ممکن است کسب و کار خودم را راه بیندازم و از سازندگی خودم چیزی به وجود بیاورم؟"
"اگر فقط سر جای خود بنشینیم و مسئولیت نپذیریم، اتفاقی که می افتد همین است. آن وقت به جای اینکه نقشه های خودمان را طراحی کنیم، در نقشه های فردی دیگر جای می گیریم. اگر برای خودت برنامه ای نداشته باشی، در برنامه فردی دیگر قرار می گیری."
لیتمن: اگر ندانی که نقشه ات چیست، آن وقت چه؟ مثلاً فردی که در حال حاضر شغل حقوق بگیری دارد و به سختی کار می کند، اما نداند از کجا باید شروع کند و به کجا می خواهد برود، آن وقت چه؟
ران: حتماً لزومی ندارد که شور و احساس باعث حرکت کردنت شود، نیاز هم می تواند باعث این کار شود. دوست من بیل بِیلی، وقتی که دبیرستان را تمام کرد، از شیکاگو به کنتاکی رفت و اولین کاری که توانست پیدا کند، نگهبان شب بود. یک نفر از او سوال کرد "چرا راضی شدی که نگهبان شب شوی؟" و او در پاسخ گفت: "به خاطر سوء تغذیه".
پس اولین شور و محرک زندگی، بقاست. این است که به نحوی زنده بمانی. بعد از همان جایی که هستی، شروع به ساختن می کنی. با هر چیزی که داری، حتی اگر ناخوشایند باشد.
مجبور نیستی کاری را که می کنی دوست داشته باشی، بلکه فرصت و موقعیتی که به خاطر آن شروع می کنی دوست داشته باش. زیرا جایی که الآن شروع می کنی، آن جایی نیست که یک سال، پنج سال یا ده سال بعد به آن می رسی. فقط شروع کن و قبل از هر کار دیگری سعی کن اشتباهاتت را درست کنی.
چیزی برای خودت پیدا کن. هر چیزی که باشد. مهم نیست چه باشد. نردبان موفقیت برای همه مهیاست. اگر باید از پایین شروع کنی و راهت را به سوی بالا باز کنی، چه اشکالی دارد؟ مهم این است که روی نردبان بیایی. بعد اگر مطالعه کنی و رشد کنی و یاد بگیری و کتاب بخوانی و شروع به سرمایه گذاری بر بخشی از آرزوهایت کنی، به تو قول می دهم که تغییرات بسیار چشمگیر خواهد بود. این همان چیزی است که برای خودم اتفاق افتاد و همه چیز در 25 سالگی ام شروع شد.
لیتمن: تو در 25 سالگی و در یک دوره 6 ساله از ورشکستگی به یک میلیونر تبدیل شدی. واضح است که همه این نکات را به کار گرفتی. چیزی را شروع کردی که به قول خودت، "بازسازی" تو بود که افکارت را تغییر داد و نگرشت را تغییر داد. این گفته تو، حتی امروز هم من را خیلی تحت تأثیر قرار می دهد که گفته ای: "انضباط در مقابل تأسف".
درباره اهمیت آن صحبت کن. بگو چطور زندگی منضبطی داشته باشیم و منضبط بمانیم تا بتوانیم به چیزی که می خواهیم برسیم.
ران: درست است. بالاخره همه ما باید از یکی از این دو چیز رنج ببریم: رنج انضباط یا درد تأسف. باید انضباط را در مقابل تأسف انتخاب کنی. چون سنگینی انضباط چند کیلوگرم است، در حالی که سنگینی تأسف چند تن.
لیتمن: تکرار کن لطفاً.
ران: سنگینی انضباط چند کیلوگرم است، و سنگینی تأسف چند تن. دلیلش هم این است که تأسف اثری دارد که وقتی به دنبال انضباط ساده نروی، یک سال بعد، دو سال بعد و تا آینده همینطور روی هم جمع می شود. مثل این است که دندانت پوسیدگی داشته باشد. دندانپزشک می گوید: «اگر الان درستش کنیم، 300 دلار خرجش می شود و اگر ولش کنیم، یک روز خرجش 3000 دلار خواهد شد.»
پس ساده تر است که رنج پرداخت کمتر و اندکی نشستن بر روی صندلی دندانپزشک را تحمل کنی، اما اگر ولش کنی، همه چیز سخت تر و سنگین تر می شود. زیرا می دانی که پوسیدگی خود به خود بهتر نخواهد شد. چیزی که لازم است در موردش کاری انجام دهی را نمی توان با آرزو و دعا پیش برد، زیرا این کارها هیچ کمکی نمی کند.
پس هر چیزی که لازم است در موردش کاری انجام دهی، باید سریعاً اصلاحش کنی. اگر تغذیه عالی ای نداری، باید به این موضوع توجه کنی که سریع تغییرش دهی. من در سن 25 سالگی یاد گرفتم که تغذیه بر رفتار تأثیر دارد. تغذیه بر تصمیم گیری تأثیر دارد. تغذیه بر طول عمر تأثیر دارد. مادر من به خاطر تغذیه خوب، 93 سال عمر کرد.
مزایای داشتن چند انضباط ساده آنقدر فوق العاده است که شاید بد نباشد نگاهی به آن بیندازیم. اگر مادری به فرزندش بگوید که: "اگر روزی یک سیب بخوری، احتیاجی به دکتر نخواهی داشت" و فرزند بگوید: "نه، من اهل اینکه روزی یک سیب بخورم نیستم. فقط آرزو می کنم که همه چیز رو به راه شود و فکر می کنم که همینطور خواهد شد." آن وقت نظر شما راجع به این فرزند چیست؟ حتماً می گویی که این شخص احمق است.
لازم نیست که از همان آغاز قدم های بزرگ برداری. مثلاً برای رشد اعتماد به نفس، تنها کاری که لازم است انجام دهی، این است که شروع کنی به انجام یک چیز کوچک؛ چه این کار به سلامت تو سود برساند، چه به ازدواجت، چه به شغلت و چه به کسب و کارت.
لازم نیست یک دفعه متحول شوی. فقط شروع کن. اما این را به تو می گویم که وقتی اولین سیبت را بخوری – اگر این برنامه ای برای سلامتی بهتر باشد – هنوز به آخر روز اول نرسیده ای که اعتماد به نفست شروع به رشد می کند.
به خودت بگو: «به خودم قول می دهم که هیچ وقت مثل قبل نباشم.» نیازی به انقلاب کردن نیست. لازم نیست چیزهای چشمگیری انجام دهی تا اعتماد به نفست به اوج برسد. فقط به هر انضباط ساده ای متعهد شو. بعد یکی دیگر و بعد یکی دیگر.
تنها چیزی که نیاز است، مجموعه ای از این انضباط های ساده جدید است. یک سال بعد دیگر نمی شود تو را شناخت و هیچ شباهتی به آن شخص ضعیفی که تا به حال بودی نخواهی داشت. تو عوض می شوی.
البته هیچ چیز یک شبه عوض نمی شود؛ اما آرام آرام همراه با عوض شدن افکار و جهان بینی ات عوض می شوی. پس باید انضباط جدیدی را انتخاب کنی و بلافاصله شروعش کنی.
می توانید ادامه این مصاحبه که لیتمن بحث بسیار مهم «دست به عمل زدن و پاداشی که عالَم به عمل افراد می دهد» را پیش می کشد، در بخش دوم این مقاله که به زودی تقدیمتان خواهد شد، مطالعه کنید.