گفتگویی بسیار آموزنده با "جیم ران" – بخش دوم
لیتمن: تو بحث دست به عمل زدن را پیش می کشی. چند هفته قبل هم "جک کنفیلد" میهمان این برنامه بود و در این مورد صحبت می کرد که «عالم به عَمَل همه، پاداش می دهد». همه ما اعتقاد داریم که با دست به عمل زدن، چیزهای فوق العاده ای اتفاق خواهد افتاد.
این قدم های کوچک، آرام آرام باعث دور گرفتن می شود. انرژی ایجاد می کند، نیرو ایجاد می کند و بهتر بگویم: "یک چیزی را ایجاد می کند که می خواهم صحبت را به سمتش ببرم."
تو زیاد درباره بلندپروازی و بلندپرواز بودن صحبت می کنی و می گویی که بلندپروازی، سوخت کامیابی است. من شخصاً وقتی چیزی را می یافتم که از آن لذت می بردم و بر خود واجب کردم که در مورد آن بلندپرواز باشم، دیدم که زندگیم زیر و رو شد. حال از تو می خواهم که درباره قدرت بلندپروازی صحبت کنی و بگویی چگونه بلندپرواز شویم؟
لیتمن: تو بحث دست به عمل زدن را پیش می کشی. چند هفته قبل هم "جک کنفیلد" میهمان این برنامه بود و در این مورد صحبت می کرد که «عالم به عَمَل همه، پاداش می دهد». همه ما اعتقاد داریم که با دست به عمل زدن، چیزهای فوق العاده ای اتفاق خواهد افتاد.
این قدم های کوچک، آرام آرام باعث دور گرفتن می شود. انرژی ایجاد می کند، نیرو ایجاد می کند و بهتر بگویم: "یک چیزی را ایجاد می کند که می خواهم صحبت را به سمتش ببرم."
تو زیاد درباره بلندپروازی و بلندپرواز بودن صحبت می کنی و می گویی که بلندپروازی، سوخت کامیابی است. من شخصاً وقتی چیزی را می یافتم که از آن لذت می بردم و بر خود واجب کردم که در مورد آن بلندپرواز باشم، دیدم که زندگیم زیر و رو شد. حال از تو می خواهم که درباره قدرت بلندپروازی صحبت کنی و بگویی چگونه بلندپرواز شویم؟
ران: امکانات بلندپروازی در زندگی ما همیشه وجود دارند. فقط بعضی وقت ها پنهان هستند و ما آن ها را نمی بینیم. حال اگر زندگی بی انضباطی داشته باشی و از مسیر سلامتی منحرف شوی، اگر از مسیر روابط سالم منحرف شوی، اگر از مسیر توسعه یک شغل بهتر منحرف شوی، در پایان روز احساس خوبی نخواهی داشت.
اما اگر کاری را شروع کنی، به تو قول می دهم که از نظر خودباوری، احساس بهتری در مورد خودت پیدا می کنی. این خود منجر به افزایش اعتماد به نفس ات می شود و از همه مهم تر آرام آرام شعله های بلند پروازی ات بیدار می شوند.
کسی که در عمرش هرگز چیزی نفروخته است را در نظر بگیرید. وقتی بالاخره محصولی را پیدا می کند که به آن اعتقاد دارد و موفق به فروش آن می شود، ناگهان می گوید: «وای اگر یک بار این کار را کردم، باز هم می توانم تکرارش کنم.»
وقتی همین فرد دهمین فروش خود را انجام بدهد، می گوید: «این می تواند حرفه من باشد. می تواند قدم هایی باشد که برای تبدیل شدن به یک رهبر نیاز دارم ... برای اینکه در زمینه کاری خودم یک غول بشوم.»
همه این ها قابلیت بیدار کردن بلندپروازی ات را دارد و همین چیزهاست که شعله ها را مشتعل می کند. پس «بلندپروازی ات رشد نمی کند، مگر آنکه این فرآیند را شروع کنی.»
نمی توانی بگویی «فقط دعا می کنم و آرزو دارم که فردا صبح، بلندپروازی وجودم را بگیرد و همه چیز عوض شود.» پس باید شروع کنی به انجام دادن چیزی کوچک که به خودت اثبات کنی که فهرست مفصلی از انواع انضباط را ایجاد خواهی کرد.
اول با ساده تر ها شروع کن. مهم نیست که چه باشد. مثلاً با این شروع کن: "در کسب و کاری که الان هستی، تماس هایی که برای کارت لازم است را بگیر."
اگر روزی سه تماس تلفنی بگیری، در یک سال هزار تماس می شود. سه تماس زیاد به نظر نمی آید، اما در یک سال هزار تماس می شود. چنین کاری در زندگی ات تأثیری خارق العاده خواهد گذاشت.
اگر می خواهی زبان جدیدی یاد بگیری و برای این کار، روزی سه کلمه یاد بگیری. این کار در پایان سال، یک دایره لغت 1000 کلمه ای برایت به ارمغان می آورد.
این را هم می گویم که چیزهایی که انجام دادنشان ساده است، انجام ندادنشان هم ساده است. اینکه امیدوار باشی اوضاع بهتر خواهد شد، ساده تر از آن است که فرآیند بهتر کردنش را شروع کنی. این موضوع اصلی سمینارهای من است.
لیتمن: درباره قدرت، سادگی و اهمیتِ داشتنِ دلایل قوی بگو.
ران: این ها خیلی مهم است. اگر دلایل کافی داشته باشی، می توانی هر کاری بکنی.
اگر در زندگی ات دلایل کافی، هدف های کافی، مقصودهای کافی و چیزهای کافی داشته باشی که بخواهی به آن ها برسی، آن وقت هر کاری لازم باشد انجام می دهی؛ در هر کلاسی که لازم باشد شرکت خواهی کرد؛ صبح ها هم هر چه قدر که لازم باشد زود بیدار خواهی شد.
بعضی وقت ها می بینیم که بیرون آمدن از رختخواب کمی سخت است، می خواهیم کمی معطل کنیم و فقط مسئله، خسته بودن یا تغذیه بد هم نیست. بخشی از آن به خاطر نداشتنِ همت کافی است؛ به این معنا که فهرستِ به اندازه کافی بلند و مهمی برای این کار نداریم.
پس باید چه کنیم؟ باید بگذاری دلایلت رشد کنند. سال دیگر به سراغ چیزهایی برو که فکر می کردی امسال برایت مهم هستند و بعد بگو «در مورد برخی از این ها احمقانه برخورد کردم. حالا این ها چیزهایی هستند که واقعاً می خواهم.» به این فرآیند، یعنی تعیین چیزهایی که واقعاً برایت مهم هستند ادامه بده.
به خاطر خانواده ات، دور آنها یک حصار مالی ایجاد کن که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند. این جمله را شش سال قبل به یک زوج جوان گفتم که دو فرزند دو قلو داشتند. فوق العاده بود. آنها اکنون هر سال در حدود پنج تا شش میلیون دلار درآمد دارند. آن روز را به یاد دارم که پیش من آمدند و گفتند: «آن جمله ای که گفتی به خاطر خانواده تان، دور آنها یک حصار مالی ایجاد کنید که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند، باعث شد ما مصمم شویم این کار را بکنیم و خوشحالیم که به تو خبر بدهیم که به آنجا رسیده ایم. ما ساختن دیواری به دور خانوداه مان که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند را به پایان رسانده ایم».
این فقط مثال کوچکی از تمام چیزهایی است که می تواند به زندگی ات الهام ببخشد. تو می خواهی به کجا بروی؟ می خواهی با چه کسی ملاقات کنی؟ امسال می خواهی چند مهارت یاد بگیری؟ چند زبان می خواهی یاد بگیری؟
من برای سخنرانی به کشورهای اسکاندیناوی هم می روم. آنجا همه به پنج یا شش زبان صحبت می کنند! در سیستم مدرسه از همه می خواهند که چهار زبان یاد بگیرند، سه زبان را برایت تعیین می کنند و یکی را هم خودت می توانی انتخاب کنی.
منظورم این است که از نظر آموختن زبان، مهارت، کسب و کار، استقلال مالی و نیکخواهی، هیچ چیز نیست که نتوانی انجام دهی.
راهنمای من - آقای شواف - گفت: «آقای ران، عالی نیست به جایی برسید که بتوانید 90% درآمدتان را ببخشید؟» من هم با خودم فکر کردم «وای چقدر عالی می شود». دیگران ممکن است بگویند «90%؟ وای، برای بخشیدن خیلی زیاد است!» خوب، باید اینگونه ببینی که آنقدر درآمدت زیاد باشد که حتی 10% باقیمانده اش هم مبلغ زیادی شود.
به هر حال، اینطور رویاها و اینگونه هدف ها، آتش را شعله ور می کنند. اما در آغاز، فقط احتیاج به هدف هایی داری که بلافاصله باعث شروعِ عمل بشوند. من می خواهم طی 90 روز به جایی برسم که بتوانم اجاره خانه را به موقع پرداخت کنم. کمی بیشتر وقت می گذارم، این کار را می کنم، کلاس می روم. هر کاری که لازم باشد می کنم. بعد از 90 روز، دیگر هیچ وقت پرداخت اجاره ام عقب نمی افتد. از اینکه طلبکارانم به من زنگ بزنند و پول شان را طلب کنند، خسته شده ام. پس هدف هایم چیست؟
وقتی تقریباً 24 ساله بودم، یک روز درِ خانه ام را زدند. در را باز کردم و دیدم یک دختر پیشاهنگ آنجا ایستاده است و دارد بیسکویت های مخصوص پیشاهنگ ها را می فروشد. حسابی برایم بازارگرمی کرد و گفت انواع بیسکویت را به قیمت 2 دلار می فروشد و با لبخندی بر لب، از من خواست که از او بیسکویت بخرم. من هم می خواستم بخرم، اما یک مشکل بزرگ وجود داشت! من 2 دلار نداشتم!
توجه کن که من یک مرد بزرگسال هستم، خانواده دارم، دو بچه دارم، یک سال هم به دانشگاه رفته ام اما 2 دلار پول ندارم! نمی خواستم این موضوع را به او بگویم و گفتم «من یک عالمه از بیسکویت های پیشاهنگ ها را خریده ام. هنوز خیلی از آن ها در خانه مانده است.» او هم گفت «باشه، خیلی خوب، ممنونم» و رفت.
وقتی که رفت، به خودم گفتم «دیگر نمی توانم اینطور زندگی کنم». مگر یک نفر چقدر می تواند حقیر شود که به یک پیشاهنگ هم دروغ بگوید؟ منظورم این است که این دیگر نهایت حقارت است. این موضوع در ذهنم ماند و مرا اذیت کرد.
اما از آن روز به خودم گفتم بلافاصله هر چه لازم باشد را به دست می آورم تا جیبی پر از پول داشته باشم که تا آخر عمرم هر جا که بودم و هر تعداد پیشاهنگ که به سراغم آمدند و هر تعداد بیسکویت برای فروش داشتند، بتوانم تمامش را بخرم.
همین موضوع چیزی را به راه انداخت. مسئله خریدن یک ملک بزرگ یا میلیاردر شدن هم نبود. اما محرکی کافی بود که با آن شروع کنم و من را به راه بیندازد.
آقای شواف به من یاد داد که باید در کیفت پول داشته باشی. او می گفت 500 دلار پول در کیفت، احساس بهتری نسبت به 500 دلار در بانک دارد. من هم بی صبرانه منتظر بودم تا زمانی برسد که در کیفم 500 دلار داشته باشم.
برای شروع کردن، چیز زیادی لازم نیست. کافی است شروع کنی و بعد فهرست دلایلت ادامه پیدا می کند و بیشتر می شود. بعد اگر به اندازه کافی از این دلایل داشته باشی، دیگر به من نمی گویی که: "صبح ها زود بیدار نمی شوی"، "شب ها تا دیر وقت بیدار نمی مانی"، "کتاب نمی خوانی"، "به نوارهای آموزشی گوش نمی دهی"، "معامله نمی کنی"، "یادداشت های روزانه ات را نمی نویسی"، "روی تقویت زبانت کار نمی کنی" و "روی مهارت هایت کار نمی کنی".
با اطمینان به تو می گویم که همه چیز در آن است: در "رویاها"، "تصویرهای ذهنی"، "هدف گذاری"، "شروع کردن با چیزهای ساده".
لیتمن: وقتی که درباره دلیل ها صحبت می کنی، آیا خیلی از دلیل هایِ قویِ تو از دردهای زندگی ات آمده اند؟
ران: حتماً.
لیتمن: چون در زندگی خودِ من، دلیل ها از «ضرورت» آمده اند؛ از «درد» آمده اند و از «تلاش برای فرار از این درد» آمده اند.
ران: دردِ نداشتن 2 دلار، برای من دردی کافی بود. هیچکس دیگری غیر از من و آن دختر پیشاهنگ، آن را ندید و مطمئنم که او هم متوجه کار من نشد و دروغم را باور کرد و رفت.
کسی غیر از من و خداوند نفهمید، اما با خود گفتم که دیگر نمی خواهم چنین چیزی اتفاق بیفتد. تصمیم خیلی فوق العاده ای بود و علتش فقط و فقط 2 دلار بود. اما اگر چیزی باشد که بخواهی درستش کنی و نخواهی که دیگر پیش بیاید، دیگر مهم نیست که دلیلش چه چیزی است و این شروع کار است.
ادامه این مصاحبه جذاب و کم نظیر را می توانید در بخش بعدی ملاحظه کنید. جایی که لیتمن در مورد "هدف گذاری و اینکه چگونه باید هدف گذاری کنیم؟" سوال می پرسد و جیم ران در مورد "کارگاه طراحی 10 سال آینده" می گوید.